خیلی سخته که عزیزی یک شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقــش خبر شه
خیلی ســخته بی بهونه میوه های کال و چیدن
به خیالم غصـــه ای نیست چند روزی تو را ندیدن
خیلی سخته که دلی را با نگــــات دزیده باشی
وسط راه اما از عاشقی یک کمی رو شنیده باشی
خیلی سخته که بدونی واسه چیزی نگرونی
از خودت سخته توی پائیز با غریبی آشنا بشی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی
خیلی سخته یه غریـــبــه به دلت پر وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشـــــــمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طـــلایی
کاش مجـــازات بری داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کســــی عاشـقیش دروغه
چقدر از گریه ی اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگ آشــــنایی زیر بارون
اگه چقدر نداشته باشن توی دست هر دوتاشون
خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
هنوزم دوســــــــــــــتـــت دارم ....................................................
نظرات شما عزیزان: